خاک بي حاصل بارون خورده
غنچه ي وانشده.پژمرده
گل از آدم و عالم رونده
تو رو چي از عاشقي ترسونده
چرا از نگاه من بيزاري
تو که هستيمو تو دستات داري
چرا ازعاشقي حيروني چرا
چرا قدرمو نمي دوني چرا
ندونستي عاشقي چه رنگيه
نمي دونستي به اين قشنگيه
ندونستي و نمي دوني هنوز
که دلت يه عمره سخت و سنگيه
دل من ساکته اما مي دونم
هميشه بي سروسامون تويه
چيزي از درد نمي گه تا مرگ
دلي که هميشه مديون تويه
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.